Monarchy part : 50

قدم های بیشتری به داخل اتاق بر میدارم چشمانم را در اطراف اسکن میکنم من چیزی نمی بینم به عقب بر می گردم تا سایه ای از چهره ای را در اتاق ببینم وقتی میبینم شکل به سمت من حرکت می کند چشمانم گشاد شد
سایه دیگری را در گوشه میبینم که در تاریکی محو می شود من آن را نادیده میگیرم و فکر میکنم این ذهن من است که مرا فریب می دهد به چهره ای که به سمتم میرود نگاه میکنم آنها از شمع وارد نور می شوند
این پرنسس آیلا است
$ تو اینجا چیکار میکنی؟
او می پرسد من یک نشانه عصبی در صدای او تشخیص میدهم او گهگاه به عقب نگاه می کند او متوجه توجه من در نقطه پشت سرش میشود و به طرفی میرود تا جلوی دید من را بگیرد
$ من از شما یک سوال پرسیدم
با سرم پایین میگویم مرا ببخش اعلیحضرت اما من صدای خنده را شنیدم و تصمیم گرفتم بیایم ببینم چه خبر است
لب هایش را جمع میکند
$ باشه بیا من چیزهایی دارم که با تو در میان بگذارم
از کنارم میگذرد که به سمت در میرود من هم همین را دنبال می کنم
به اتاق های او میرسیم و او خادمان را در کنار بانوی منتظرش ‌مرخص میکند
لبه تختش مینشیند و شروع میکند به صحبت کردن $ من می دانم که خدمتکاران در مورد من به شما چه می گویند من بد هستم من خودخواه هستم و فقط برای تاج و تخت اینجا بودم بدون شک شما احتمالاً چنین فکر میکنید اما می توانم بگویم همه آن اتهامات درست است
از روی تخت بلند می شود و به سمت من میرود
$ اما من پادشاه را واقعاً دوست دارم و ملکه خواهم شد تاج من را یک خدمتکار از من نخواهد گرفت
تف کرد
عالیجناب من میتوانم به شما اطمینان دهم ...
شروع میکنم او حرفم را قطع میکند
$ ساکت! من به تو اجازه صحبت ندادم
سریع دهانم را بستم سعی نکردم بیشتر از آنچه هست عصبانیش کنم
$ وقتی من تاج گذاری کنم او دیگر به خدمات شما نیاز نخواهد داشت و شما از کار برکنار خواهید شد
لبخند شیطانی می زند
ناباورانه به او خیره میشوم من شوکه شده ام که او تا این حد از برنامه خود مطمئن است این واقعیت که او معتقد است که او ملکه خواهد شد و پادشاه به او رسیدگی خواهد کرد این نمی تواند درست باشد اینطور نیست؟
$ فکر نمی کنی من از اخراج وظایف مطالعه در کتابخانه لحظه های صمیمی مشترک یک شب دیروقت اطلاع دارم؟
او به آرامی دور من حلقه میزند احساس میکنم چشمانم از اشک می ریزد او از کجا می داند؟
من موفق میشوم با صدای بلند صحبت کنم
شاه این را تایید نخواهد کرد
او به طور واقعی میگوید
$ پادشاه بدون یک ملکه در کنارش چیزی نیست
سپس مستقیماً جلوی من می ایستد حالا که همدیگر را فهمیدیم ممکن است بروی به سرعت کوتاه میشوم

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۴)

Monarchy part : 51

Monarchy part : 52

Monarchy part : 49

Monarchy part : 48

ازمایشگاه سرد

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط